«به مناسبت آغاز ایام فاطمیه»
89/2/7 3:31 ع
در مقتل شیخ حسن آل عصفور نقل شده است که : زجر ابن قیس در یکى از منازل شام دید، شتر سکینه(س) عقب افتاده و آن مظلومه گریه مى کند و مى گوید: یا ابتاه این انت و نحن سبایا این انت و نحن على الاقتاب و العاریات
یعنى : پدر جان ! کجایى که ما را اسیر کردند و بر شتران بى روپوش سوار کردند.
زجر ابن قیس پیش رفت و گفت : اى سکینه ! چرا گریه مى کنى ؟ گریه آن مظلومه شدّت گرفت . آن ظالم بى رحم عوض آنکه آن بچه را دلدارى دهد، پیش رفت و نیزه اى به پهلوى سکینه زد و آن مظلومه را از شتر به روى زمین انداخت و شتر را برداشت و رفت ، و کانت زینب (علیهاالسلام ) بنت على من کثرة البکاء نائمة زینب (علیهاالسلام ) از بس گریه کرده بود میان محمل خوابش برده بود در خواب برادرش حسین (ع ) را دید، که حضرت فرمود: اى خواهر خوب یتیم دارى مى کنى !!
زینب (علیهاالسلام ) بى اختیار از خواب بیدار شد و صدا زد: یا سکینه یا بنت اخى این انت . اى سکینه ! اى دختر برادر! کجایى ؟ جواب نشنید، زینب (علیهاالسلام ) پیاده شد و برگشت از دنبال قافله ، یک مرتبه یک سیاهى به نظرش رسید، پیش رفت و دید خانمى است که سر سکینه را به دامن گرفته . فقالت : یا زینب اهکذا تحرس الایتام اهکذا تسمع وصیة اخیک الحسین فرمود: اى زینب ! این طورى یتیمان برادرت حسین (ع ) را پرستارى مى کنى ؟ این قسم به وصیت برادرت عمل مى کنى ؟
زینب (علیهاالسلام ) مى فرماید: صداى او به گوشم آشنا آمد نگاه کردم دیدم مادرم فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) است . گفتم : مادر! شما که همراه ما نبودى چرا لباس سیاه پوشیده اى ؟
فرمود: زینب جان ! من در همه منازل با شما بودم .
دُخت رسول و این همه خونین جگر چرا؟ |
فلک نجات و غرقه به موج خطر چرا؟ |
در مدّتى قلیل بسى درد وداغ دید |
یک مادر جوان و خمیده کمر چرا؟ |
مسجد کنار خانه و زهرا به درد و رنج |
مى رفت بر زیارت قبر پدر چرا؟ |
با داعى صحابى خیر البَشَر بگو |
چندین جفا به دختر خیر البشر چرا؟ |