«خواب دیدن بی بی در روز چهارم»
88/3/3 10:53 ع
خواب دیدن سکینه سلام الله علیها در شهر شام
سکینه خاتون (س) فرموده که چون روز چهارم از اقامت ما در شهر شام بگذشت ، خوابى دیدم و آن خواب طولانى را ذکر نمود، و در آخر آن فرمود:
زنى را دیدم در هودجى نشسته و دست خود را بر سر گذاشته ، پرسیدم که این زن کیست ؟
گفتند: فاطمه زهراء بنت محمد مصطفى ص جده تو است .
گفتم : به خدا سوگند که به خدمتش شرفیاب مى شوم و از ستمى که بر ما وارد آمده او را خبر مى دهم .
آنگاه به سوى او شتافتم و در حضورش ایستادم و گریه کردم و گفتم : مادر جان ! به خدا سوگند که مردم حق ما را انکار کردند؛ مادر جان ! به خدا سوگند که جمعیت ما را پریشان نمودند؛ مادر جان به خدا سوگند که حریم ما را به غارت بردند؛ اى مادر عزیزم ! به خدا قسم که پدر ما حسین را کشتند؛ در این هنگام به من فرمود:
کفى ...)) سکینه جانم ! دیگر این ماجرا را بازگو مکن و بس نما که رگ قلبم را پاره کردى ، اینک پیراهن پدرت همراه من است که آن را با خود نگاه مى دارم تا با همین پیراهن خدا را ملاقات کنم(( .
«سلام بر شهدا»
88/2/11 1:42 ع
سلام بر شهدا
سلام بر شهدا، سلام بر کسانی که با جان خود با خدا معامله کردند.و چه معامله ارزشمندی.سلام و صلوات خداوند بر آنان باد. ایمان و اعتقاد قلبی دارم که شهدا به جهت اعتماد به الطاف الهی و اطمینان از نیت و عمل خود آگاهانه شهادت را برگزیدند چرا که خداوند شهادت را نیز با همه برکات و ثمراتش بر کسی تحمیل نمی کند. در این لحظات خداوند شما را مقید انتخاب می کرد، رفتن یا ماندن و شهدای ما آگاهانه انتخاب کردند.از همه چیز خود گذشتند، پدرو مادر، زن و فرزند ، مال و اموال...هیچکدام نتوانستن مانع شوند،خوشا به حالشان و بدا به حال ما بازمانده گان از این قافله...
«چفیه ام کو ؟»
88/2/9 10:53 ص
چفیه ام کو ؟! چه کسی بود صدا زد : هیهات !! عشق من کو ؟! مهربان مونس شب تا به سحرگاه ام کو؟! چفیه ی شاهد اشکم به کجاست ؟!من چرا واماندم ؟! مأمن این دل طوفانی بی ساحل کو ؟! ای سحرگاه ! تو را جان شمیم نرگس ، چفیه منتظر صبح کجاست ؟! تربت کرب و بلا ! تو بگو چفیه ی سجاده چه شد ؟ ای مفاتیح ! بگو همدم دیرینه ی نجوایت کو ؟! آی مردم ، به خدا می میرم !! مرگ بی چفیه ! خدایا هیهات !! چفیه ام را به دلم باز دهید. عهد ما ، عهد وفا بود و صفا بود و ابد! گر چه من بد کردم ولی ای چفیه ! بدان بی تو دلم می میرد !!
«پدر حجاب»
88/2/6 12:41 ص
وقتى حضرت (س) دختر امام حسین (ع ) روز یازدهم در گودال قتلگاه خود را روى بدن پدر انداخت و عده اى از اعراب با کعب نى و تازیانه او را از بدن بى سر پدر جدا کردند، نگفت : پدر مرا مى زنند! نگفت : پدر مرا به اسیرى مى برند! نگفت : پدر تشنه ام !
بلکه اشک مى ریخت و فریاد مى زد:
پدر برخیز ببین چادر از سرما کشیدند.
بابا سرهاى برهنه ما را بنگر.
«اماکن مذهبی»
88/1/26 7:57 ع
قبر سکینه (س) دختر امام حسین علیه السلام
سکینه (س) یکى از دختران حضرت امام حسین علیه السلام بود که در حادثه جان فزاى کربلا حضور داشت . مادر وى رباب بنت امراء القیس بن عدى بن اوس بن جابر بن کعب بن علیم بن جناب بوده است . (32)
قبر السکینه در باب الصغیر دمشق ابتداى در اصلى است و داراى گنبدى بزرگ به رنگ سبز مى باشد که دو گنبد دیگر نیز اطراف آن هستند. بر فراز این مرقد مناره اى نیز برنگ سبز دیده مى شود. قبر سکینه علیهاالسلام و ام کلثوم زینب صغرى دختر امام على علیه السلام هر دو داخل یک حجره و شبستان بزرگى است . نماى این مرقد از قبل از دوران عثمانى است که به احتمال زیاد در آن دوران تجدید بنا شده و بر اساس تابلویى که بر در ورودى نصب گردیده در سال 1330 قمرى نیز مرمت شده است .
«حقیقت»
88/1/20 2:54 ع
«دختر مولا»
87/12/9 8:59 ع
پنجم ربیع الاول وفات بانوی مظلوم دو عالم حضرت سکینه بنت الحسین (ع) بر همه مردم جهان و عاشقان اباعبدالله (ع) تسلیت باد .